لوگوهای ما برای لينک دادن به اين وبلاگ از کدهای زیر استفاده کنيد
يه عالم
دوست خوب
● ربل ● آبی ● مونا ● غرور
●
زهرا
●
هليا
●
ژيوار
●
باکره
●
نيكان
●
زيتون
●
مسافر
●
گيلاس
●
كيمياگر
●
قبيله
ما
●
35 درجه
●
دخترتنها
●
المادريس
●
خنگ خدا
●
می رقصم
●
غربتستان
●
خورشيد خانوم
بايگاني وبلاگ |
Sunday, July 13, 2003
*
بعد از آن ديوانگي ها اي دريغ
باورم نايد كه عاقل گشته ام گوئيا « او » مرده در من كاينچنين خسته و خاموش و باطل گشته ام هر دم از آئينه مي پرسم ملول چيستم ديگر؛ به چشمت چيستم؟ ليك در آئينه مي بينم كه؛ واي سايه اي هم زانچه بودم نيستم ...... ميروم ... اما نمي پرسم ز خويش ره كجا...؟ منزل كجا...؟ مقصود چيست ؟ بوسه مي بخشم ولي خود غافلم كاين دل ديوانه را معبود كيست او چو در من مرد ؛ ناگه هرچه بود درنگاهم حالتي ديگر گرفت گوئيا شب با دو دست سرد خويش روح بي تاب مرا در برگرفت آه.. آري .. اين منم اما چه سود او كه در من بود؛ ديگر نيست ؛ نيست ميخروشم زير لب ديوانه وار او كه در من بود؛ آخر كيست ؟ كيست ؟ |
||
|
|||
Template Designer : |