| |||
|
لوگوهای ما برای لينک دادن به اين وبلاگ از کدهای زیر استفاده کنيد
يه عالم
دوست خوب
● ربل ● آبی ● مونا ● غرور
●
زهرا
●
هليا
●
ژيوار
●
باکره
●
نيكان
●
زيتون
●
مسافر
●
گيلاس
●
كيمياگر
●
قبيله
ما
●
35 درجه
●
دخترتنها
●
المادريس
●
خنگ خدا
●
می رقصم
●
غربتستان
●
خورشيد خانوم
بايگاني وبلاگ |
Wednesday, April 30, 2003
*
- آره با ميم شروع ميشه ! اينم اولش ميم داره !
- مثل ميم اول موبايل؛ همون ميم اول ماکسيما ؛ همون ميم اول مامان ؛ميم اول معلم؛ - ميم اول « ميشه مدادت رو بردارم ؟» يا ميم اول شعر کلاس سوم :« ميازار وري که - دانه کش است .. » - آره ديگه دارم از معرفت حرف ميزنم ؛ چيزي که توي دوره بچگي داشتيمش و حرفش - رو نميزديم ولي حالا حرفش رو ميزنيم ولي ...... - کاش اونقدر معرفت داشتيم که به هم دروغ نگيم. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که اگه اشتباه ميکرديم بهش اعتراف ميکرديم و - اونو بيخودي توجيه نکنيم. - کاش اگه کسي رو از خودمون رنجونديم عذاب وجدان بگيريم. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که شکستن دل ديگرون؛ بخاطره رفتار ما؛ برامون - اهميت داشته باشه. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که قدر هم رو بيشتر بدونيم؛ و بدونيم که اين روزا ديگه - برنميگردن. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که درده دردمندان رو بفهميم. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که اگه روزي به خاطر کمک مردم به جايي رسيديم فرداي - اونروز بدونيم و يادمون نره که مردم رو با کدوم ميم مينويسن ! - کاش اونقدر معرفت داشتيم که بدونيم زندگي در محبته و بس. - کاش اونقدر معرفت داشتيم که جواب لطف و مهربوني رو با محبت بديم. بدونيم جواب - صفا؛ صفاست و جواب يک رنگي؛ صداقت. - و بالاخره کاش اونقدر معرفت داشتيم که بدونيم جواب معرفت؛ معرفته.نه بي معرفتي. - ولي افسوس........ Tuesday, April 29, 2003
*
- در ضمن شما به اين بخش آهنگ هفته توجه ميکنين يا طبيعي طي ميکنين ؟؟؟
- به خدا آهنگاش خوشگلن. مثلا اين داريوش جديده رو از دست ندين که خيلي ماهه. - واي من که خيلي دوسش دارم :) - آهنگ در خواستي هم تا حالا کسي نداشته و من ميخوام خودم درخواست کنم ؛)!! Monday, April 28, 2003
*
- نميدونم شما به نوشتن خاطراتتون عادت داريد يا نه ؟
- نميدونم که شما اين عادت رو داشتيد و بعد بعد دلايلي ترکش کرديد ؟ - به هر حال من خودم اين عادت رو داشتم! ولي بعد به يه سري دلايل ترک عادت کردم - و از اونجاي که هر آدمي بالاخره توي زندگيش يه سري لحظات هست که دلش ميخواد - بنويسه؛ من هم گاهي مينويسم . - از مامان امروز ميپرسم که : مامان تا حالا شده که خاطراتت رو بنويسي؟ - مامان: نه ! - يعني اصلا اين کار رو نکردي ؟؟؟ - مامان : نه ؛ توي هيچ دوره يادم نمياد که علاقه اي به اين کار داشته باشم ! - خب چرا ؟؟ دليلش چي بوده ؟ - مامان : به خاطه اينکه آدم با خوندن خاطراتش افسوس ميخوره. - خب خيلي وقتا هم کمک ميکنه که يادت بايد چي بودي و چه کردي و چه تغييراتي - داشتي ! - مامان : خب خاطرات تلخ که با يادآوريش آدم غصه ميخوره و خاطرات خوب هم که - يادش نميره . آدم بايد با زمان پيش بره و به گذشته فکر نکنه ! - من ديگه ادامه ندادم؛ چون نميدونستم مامان تا چه حد درست ميگه . نمي دونم که - بهتره آدم به گذشته اش برگرده يا نه ؟ نميدونم که دونستن تفاوتهاي زندگي امروز - با ديروز چقدر ميتونه موثر باشه ؟ === شما چي فکر ميکنين ؟؟؟؟ === Friday, April 25, 2003
*
- خيلي بده که آدما زيره قولشون بزنن !!!
- از آدماي بدقول متنفرم !!! - از آدماي بي اراده و متزلزل بدم مياد !!! - دوست دارم روي پاي خودم واستم !!! - دوست دارم به عنوان يه آدم ارزش بودن داشته باشم !!! - دوست دارم قابليتهاي خودم رو نشودن بدم !!! - دوست دارم بتونم کمک حال اونهايي که بهم نياز دارن باشم !!! - دوست دارم توي محيط اطرافم برام احترام قائل باشن !!! - دوست دارم توي جامعه باشم؛ چون چيزاي خوب وبد رو ميشناسم و شخصيتم کامل ميشه !!! - دوست دارم از نظر شخصيتي مستقل باشم و واسه خودم ايده ها و نظرات خوب داشته باشم !!! - دوست دارم همه رو من حساب کنن !!! - دوست دارم واسه آينده خودم يه پايه زندگي باشم !!! - دوست دارم توي زندگي آينده منهم يه تکيه گاه باشم !!! - دوست دارم خوش اخلاق بمونم !!!(اگه الان هستم )!!! - دوست دارم موفق باشم !!! - دوست دارم باشم !!!... - دوست دارم بمونم !!! ( هر کس بودن و موندن رو يه جوري تعريف ميکنه! منهم در چيزايي که دوست دارم بهشون برسم !) - دوست دارم ......... - چه تضميني هست واسه اينکه کسي منو درک کنه ؟ واسه اينکه دست ياري بهم بده ؟ واسه اينکه کمکم کنه ! واسه اينکه موفق باشم ! واسه اينکه باشم و بمونم !!!؟؟؟ - ..................!!!.......؟؟؟؟؟؟............!؟!؟!؟......... Monday, April 21, 2003
*
امروز يه چيزي توي دانشکده شنيدم که خشکم زد !!!!!!!!
شنيدم که يکي از دختراي ورودي امسالمون که شاگرد اول هم بوده خودکشي کرده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با اينکه خوب نميشناختمش و حتي دليل اين کار رو نميدونستم ولي واقعا از اين حماقت غصه خوردم ! آخه يه دختر يه اين سن و مثلا دانشجو!! و درس خونده رو چه به اين خل بازيها !!!! حالا از صبح همه دارن در اين باره حرف ميزنن . البته اصلا نميشه روي اين حرفا و نظرات اطمينان کرد.. چون اونقدر حرف دهن به دهن چرخيده که اصلا موثق نيست ! اونهم با اين بچه هاي فوضول ما!! واه واه واه ... اصل جريان سر يه رابطه عشقي بوده ! ( مثل فيلما اونهم از نوع هندي ) يه عده ميگن که اين دختر عاشق يکي از پسراي سال بالايي بوده و پسره مثل اينکه عاشق نبوده !!! و ميگن دختره براش يه يادداشت مينويسه و ميده بهش ولي پسره بي اونکه بخونه جلوي چشمه دختره نامه رو پاره ميکنه !! و دختره از غصه اين کار رو ميکنه !! يه نظريه ديگه ميگه که : اين دوتا باهم دوست بودن و با هم اختلاف داشتن يه مدتي و همين دليل خودکشي بوده !! فرضيه بعدي همه اينا رو تکذيب ميکنه و ميگه : با هم دوست بودن و دختره دوست داشته باهاش ازدواج کنه ولي پسره اهل اين نبوده که ازدواج کنه !! و دختره هم توي اين بحثي که پيش مياد غمزده ميشه و به پسره ميگه که پس ديگه منو نميبيني و واسه اثبات حرفش دست به اين کاره احمقانه ميزنه !! حالا مهم اينه که چه جوري و با چي خود کشي کرده ! از اونجايي که رشته اش زيست بوده؛ ميره به مسئول آزمايشگاه ميگه که فلان استاد سم ميخواد واسه يه آزمايش !! اون بيچاره بيخبر هم ميده بهش... ( گزارش شده که سم از نوع سوسک کش بوده !) و بعد اين دختر ميره و سم رو ميخوره و بعدکه در حال اثر بوده و رو به موت ! دوستاش ميفهمن و به مسئوولين خبر ميدن و اورژانس مياد(باز جاي شکرش باقيه که اورژانس اومده !!) و الان هم بيمارستانه و ميگن زنده است . و باز BBC دانشکده اعلام کرده که ميخوان اخراجش کنن به خاطره اين کارش در محيط دانشگاه ! (يعني اگه بيرون بود عيبي نداشت ؟؟!!) حالا امروز پسره رو همه به هم نشون ميدادن ! و خيلي ها بهش تيکه مينداختن و ميگفتن قاتل اينه !!!!!!!!!!!!!!!! خلاصه اوضاع قاراش ميش بود اساسي ! ولي خيلي جاي تاسف داره واقعا !! هر کدوم از اين فرضيات هم که درست بوده باشه بازهم به نظر من دليلي واسه اين کار وجود نداشت ! آدمي که بخواد به خاطره مشکلاتش از جونش بگذره به نظر من مشکل دارن؛ يعني کلا خودکشي کار آدمهاي بيماره نه ؟؟؟؟؟؟ اون که نمرده ولي همه چيش رو از دست داد... درس و عشق و خونواده رو هم به نوعي از دست داده؛ مگه نه ؟ آدم بايد با مشکلات دست و پنجه نرم کنه تا پيروزي براش خوشمزه باشه ! بايد بجنگه؛ بايد از خودش و خواسته اش دفاع کنه !! نه اينکه هم خودش رو و هم هزار تا چيزه ديگه رو نابود کنه !! به هر حال خبر پر سر و صدايي بود ..... Sunday, April 20, 2003
*
نميدونم تا حالا براتون پيش اومده که خندتون بگيره وقتي که نبايد!!!!
ووووااي خيلي بده نه ؟ مثلا سر کلاس و يا توي يه جاي رسمي رو ميشه يه جورايي ماس مالي کرد ولي امان از وقتي که همه دارم گريه ميکنن و تو خندت بگيره... اونوقت کي ميخواد درستش کنه ؟؟؟؟ مامان بزرگه يکي از دوستام فوت کرده بيچاره و ديروز سومش بود که من و دو- سه تا ديگه از دوستام رفتيم مجلس اين مرحومه ! من از اونا ديرتر رفتم و از بدو ورودم سوژه پيش اومد... اينکه من دنبال دوستام ميگشتم و تا ته سالن رفتم و برگشتم تا جلوس کردم؛ بماند.. وواااي خيلي بد بود.. به عمرم اينقدر خجالت نکشيده بودم... اينقدر به چيزاي الکي خنديديم که حد نداره ... حالا مجلس در اوج بود و اين روضه خونه هم با سوز و گداز داشت مرده و زنده همه رو يکي ميکرد.... همه هم اشک ميريختن ولي ما ۳ تا .. اي بابا حالا مگه ما ميشد نيش مبارک رو جم کنيم !! هي من به اون دوتا ميزدم که مرض نيشتون رو ببندين!! باز خودم خندم ميگرفت؛ اونا من سيخ ميزدن که خفه ! از ترس به هم نکاه نميکرديم که منفجر نشيم ! حالا چادر هم که نداشتيم تا بکشيم رو صورتمون !!( از محاسن چادر همينه !!) من که روسريمو گرفته بودم جلو صورتم و سرم هم انداخته بودم پايين و شونه هام از فرط خنده ميلرزيد و اشکم هم جاري شده بود....... همه فکر ميکردن ما چقدر دلسوخته ايم که اين جور اشک ميريزيم ......... خيلي کنترل کردن اون خنده بي جا سخت بود !!!!! خدا نصيب نکنه !!! آخر هم ديديم آبروي اين دوست بيچاره با وجوده ما ميره و بهتر ديديم که بريم تا بيرونمون نکردن.... خلاصه باز موقع بلند شدن پاهاي سه تاييمون خوابيده بود!!!تا اونا بيدارشن؛ ما لنگ لنگان خودمون رو به در رسونديم و تا سوار ماشين شديم.. پپپپپخخخخخخخخخخخخ زيدم زير خنده....... خوب که تخليه شديم... هر چي خواستيم دليل خنده رو ريشه يابي کنيم نشد...... چون کسي يادش نيومد از کجا شروع شد ... فقط چون خنده مجاز نبود ما بيشتر خندمون ميگرفت...... تنها تصميمي که گرفتيم اين بود که ديگه کنار هم نشينيم اينجور مواقع... Friday, April 18, 2003
*
از این به بعد توی قسمت لینک ها که سمت چپ صفحه هست، یک لینک اضافه شده که هفته ای یکبار میتونین یک آهنگ منتخب ما رو Download بکنین و متن آهنگ رو هم بخونین. همه آهنگها بصورت MP3 هستن؛ سعی میکنیم که آهنگهایی نباشه که همه هزار بار شنیده باشن و به همین دلیل بعضیها آهنگهای روز و بعضیها هم قدیمیتر خواهند بود. در ضمن آهنگ درخواستی هم قبول میکنیم!!!
تکمیل: چون فایلهای MP3 حجیم هستن، از ایران برای دانلوید کردن مشکله. بنا به پیشنهاد آب و آئینه عزیز، موزیک رو به فرمت WMA هم، با کیفیت کمی پایینتر ولی حجم یک چهارم، اضافه کردم که میشه هرکدوم رو ترجیح میدین دانلوید کنین. Thursday, April 17, 2003
*
بعد از مدتها که لوس آنجلس فقط خواننده های الکی و یک شبه به موسیقی ایران تحویل میداد؛ بالاخره یک استعداد واقعی کشف شده. اسمش فرامز هست و اتفاقا لوس آنجلسی هم نیست. به سایتش سر بزنین. توی سایتش دو چیز رو بهیچ عنوان از دست ندین:
یک) توی قسمت موزیک، به نمونه کارهاش گوش بدین. دو) توی قسمت گالری، هنرهای استادانه و تک رو ببینین.
*
هزار راه نرفته :
نميدونم اين برنامه هزار راه نرفته که هر شب از کانال ۲ پخش ميشه ديديد يا نه ؟ وواااي.. هزار و يک مشکل که توي زندگي آدما ديده ميشه رو نشون ميده .. چه مردا و زنهايي که هر کدوم از زندگياشون ميگن و همشون راه طلاق رو انتخاب کردن واسه حل مشکلاتشون... من وقتي اين برنامه رو ميبينم واقعا ميترسم.. خيلي تحت تاثير قرار ميگيرم.. هر شب ميگم ديگه فردا شب نميبينم.. ولي نميشه.. چون اينا همش واقعيتهاي زندگيه .. اين مردا و زنها هم از خوده ما هستن.. چه زنهايي که شوهراشون سرشون کلاه گذاشتن و به نوعي فريب خوردن.. چه مردهايي که از زناشون برگ خوردن .. و دار و ندارشون بر فنا رفته ... چه زنهايي که هزار و يک مشکل رو فقط و فقط بخاطره بچه هاشون تحمل کردن و دم نزدن.... چون بين طلاق و بچه ها بايد يکي رو انتخاب کرد.... مشکل ميشه اين دو رو باهم داشت... چرا قانون ما اين مدليه که زن نميتونه بچه هاش رو بگيره و يا به ميل طلاق بگيره.. يا طلاقش ميدن؛ ناخواسته يا اينکه بايد کلي دوندگي کنه که بتونه طلاق بگيره.. چه مردهايي که با فکراي الکي زناشون زندگيشون خراب شده ... ووووااااايي .. از کجاش بگي؟؟؟ هر کدوم يه جوري فکر آدم رو مشغول ميکنه.. من که وقتي ميبينم جدا از ازدواج ميترسم... گاهي فکر ميکنم ازدواج يه ريسکه !! يه قماره !! يه شانسه ........ وقتي اين چيزا رو نشون ميده و بعد امثال دکتر مجد ميان و تحليل ميکنن و حرفاي قشنگ ميزنن با خودم فکر ميکنم آروم شدم.. ولي آخه اوني که زندگيش به اينجا رسيده که جدايي رو ميخواد ديگه اين حرفا واسش فايده اي نداره... در همه اين موارد دليلي نداره يا حتما مرد مقصر باشه يا حتما زن !! شايد هيچکدوم به معناي واقعي عامل اصلي اختلاف نباشن.. مطمئينا هر کدوم به تنهايي مرده خوب و يا زن خوبي هستن ولي اين دليلي نداره که شوهر خوب و يا همسره خوبي براي هم باشن... يه نفر ميتونه در عين اينکه آدم خوبي باشه ولي همسر ايده الي نباشه... دليلي نداره با هم کامل باشن و به هم بياد عقايدشون.. اينا همش به خاطره ازدواجهاي غلطه من فکر ميکنم... ظاهر بيني هاي الکي از جانب خانواده ها موقع ازوداج بچه ها .. هزار راه نرفته يکي از اون هزار و يک مشکليه که توي جامعه ما هست..... Tuesday, April 15, 2003
*
کلمات راستين ؛ خوش آهنگ نيستند
کلمات خوش آهنگ؛ راست نيستند آدم خوب؛ خود را با جدل به اثبات نمي رساند کسي که با جدل به اثبات ميرسد؛ خوب نيست دانش حقيقي با يادگيري فراوان فرق دارد يادگيري فراوان به معناي دانش اندک است ... Monday, April 14, 2003
*
باید به گذشته ها برگشت! ای بابا! همتون خراب کردین که! همین بود اینهمه یادمه یادمه گفتنها؟؟ بابا دریغ از یک نفر که درست بگه!!! - هیس و پرنس جان... بی تاج البته!!!! مگه میشه آدم این دو تا رو فراموش کنه... (والله مثل اینکه شده !!!) - آخييييييييي آره رابين هود...با هوشم نه؟ (آره؛ خیلییییی باهوشی!!) ...- آره هنوز سين گفتنهاش يادمه (این و سین؟؟؟) یک عده هم مستقیم نگفتن، ولی خب چون توی کامنتها تکذیب نکردن، معلومه اونا هم یادشون نبوده: - آره يادم مياد! (مطمئنی؟!) - وای من که هیچوقت یادم نمیره اینارو (هیچوقت هیچوقت؟!) - من اينقده دوستشون دارمممممم. اون ماره با اون چاپلوسياش هيچ وقت يادم نميره ( عجب!!! آره معلومه !!!) - يادم مياد (جون من؟؟) - کيه که يادش بره... (شما!!!) - ميشه يادمون بره؟ (والله چی بگم؟ نه اصلا و ابدا نمیشه!!) بقیه هم زرنگ بودن و به صورت کلی تر نوشتن! که نمیشه زیاد مچشون رو گرفت! ولی خب بازهم چون نظریه بقیه رو تکذیب نکردن, اونا هم معلومه یادشون نیست! بدون اینکه خودمون بفهمیم، گذشته ها کم کم توی ذهن ما محو میشن و غبار زمان روشون رو میپوشونه؛ ازشون فقط یک هاله خوب میمونه! یادمونه خوب بوده، یادمونه دوستشون داشتیم، همیشه حس میکنیم گذشته هامون بهتر از زمان حال بوده. احساس میکنیم همیشه با جزییات کامل یادمون خواهد یود، امکان نداره هیچ چیزش از خاطرمون بره هیچوقت؛ ولی آیا همینطوره؟ اونچه از همین کارتون برامون مونده بود، خاطره خوبشه، نه اصل و وجود و شکلش. خاطره خوبش اونقدر هنوز تازه مونده که انگار همین دیروز بوده؛ اما شکل و قیاقش اونقدر برامون کهنه شده بود که درست یادمون نبود دیگه. شاید خیلی از مسایل زندگی هم همینطور باشه، شاید خاطرات عاشقانه هم. پرواز را بخاطر بسپار؛ پرنده مردنیست. Friday, April 11, 2003
*
ميام توي اتاقم؛ جايي که بيشتر وقتم رو ميگذرونم
پنجره رو هل ميدم تا آخر؛ دوست دارم اين نسيم خوشبو بياد و لا به لاي موهام برام زمزمه کنه... نور اتاقم رو کم ميکنم؛ يه نور ملايم... ديوان فروغ رو برميدارم... صداي فروغ توي اتاقم طنين ميندازه .... فقط منم و شعراي فروغ و صداش و نسيمه بهاري... زمزمه کردن شعراي فروغ با صداي خودش يه حال و هواي ديگه اي بهم ميده... گذشت زمان رو حس نميکنم... زمان بگذر... زمان بگذر... چون ديگه تيک تاک ساعت آزارم نميده... بوي عشق رو ميفهمم... اتاقم ديگه بوي غم نداره... اين فضا رو دوست دارم... آرامش دارم... ......... بانو. ************** بهترين بهار من... ************** بي تو؛ با تو: آن روز، با تو بودم امروز بي توام آن روز كه با تو بودم بي تو بودم امروز كه بي توام، با توام. حميد مصدق يک نکته: کامل بودن را به ديگران بسپاريد شما همان باشيد که هستيد چون تنها در اينصورت؛ «بهترين» هستيد. Monday, April 07, 2003
*
سلام ...
خيلي دوست داشتم زودتر بنويسم ولي خوب نميدونم چرا نشد!! ولي مطمئن باشين که از تنبلي نبوده... خيلي دوست داشتم بنويسم... آرزو ميکنم که همتون تعطيلات خوبي رو پشت سر گذاشته باشين... به من که خيلي خوش گذشت... تا دلم خواست صفا کردم... گشتم تا دلم خواست... خوابيدم تا دلم خواست... درس نخوندم تا دلم خواست... تلفني با دوستام حرف زدم تا دلم خواست... شبها بيدار موندم تا صبح و تا هر وقت دلم خواست... تا دلم خواست چيزاي خوشمزه خوردم... مثل چاقاله نوبر!! با نمک فراووووووون مثل ريواس نوبرونه!! تا دلم خواست موزيک گوش دادم؛ مثل Leonard Cohen .... خلاصه صفايي کردم... :) يه نکته زيبا و آموزنده: اضطراب تو از آن چيزي ست که قرار است در آينده اتفاق بيفتد چيزي که شايد هرگز اتفاق نيفتد به فکر امروز باش چون آينده، خود از خويشتن، مراقبت خواهد کرد. بانو. |
||
|
|
|||
|
Template Designer : |
|||