| |||
|
لوگوهای ما برای لينک دادن به اين وبلاگ از کدهای زیر استفاده کنيد
يه عالم
دوست خوب
● ربل ● آبی ● مونا ● غرور
●
زهرا
●
هليا
●
ژيوار
●
باکره
●
نيكان
●
زيتون
●
مسافر
●
گيلاس
●
كيمياگر
●
قبيله
ما
●
35 درجه
●
دخترتنها
●
المادريس
●
خنگ خدا
●
می رقصم
●
غربتستان
●
خورشيد خانوم
بايگاني وبلاگ |
Friday, August 23, 2002 Friday, August 09, 2002
*
سلام بعد از عمري باز اين منم كه دارم مينويسم هر چند نميدونم كي مياد اينجا و كي ميره؟؟؟؟
دوست دارم بنويسم ولي هر بار موردي پيش مياد كه نميشه!!!!!! ياورم هنوز هست و من كماكان دارم خوش ميگذرونم..... از ديروز دارن رتبه ها رو ميدن و من به ياد خودم مي افتم ياد 2 سال پيش كه در اين روزا چه بر من ميگذشت...... دختر خالم از دو روز پيش غصه داره و حالش بده.... و همش من به ياد خودم مي افتم كه واقعأ روز رتبه ها دوست داشتم خودم رو بكشم.. وقتي رتبه رو گرفتم راست رفتيم خونه مامان بزرگم كه خالم هم اونجا بود... از بس من زار زدم و خودم رو به اين ور و اوون ور زدم بقيه نميدونستن با من چه بكنن تا اينكه بهم آرام بخش دادن و كمي آروم شدم وگرنه قدرت اين رو داشتم كه خودم رو از بين ببرم.... تا اينكه آزاد قول شدم و اين زخم يواش يواش ترميم شد. هي، چه روزايي بودن حالا هم كه دختر خالم رو ميبينم اون روز ها برام تداعي ميشه... دلم براش ميسوزه.. ميدونم چي ميكشه و اين رو هم ميدونم كه هيچي الان بهش كمك نميكنه...دلداري ها هم تا يه حدي واسه آدمها كارسازه....وااي كاش ميدونستم بايد چي كار كنم... بايد برم پيشش ميدونم احتياج داره به كسي كه براش همدرد بشه.... خدايا كمك من .. به من به همه به همه ... Tuesday, August 06, 2002 |
||
|
|
|||
|
Template Designer : |
|||
